بی معرفت...






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


تـاواـنـ♥ قــــ ـ ـ♥لـبـ شکـســ ـ ـ تـهـ

پسر دختر زیبایی را دید عاشقش شد

چند ساعتی با هم قدم زدند

که ناگهان بنز گران قیمتی جلوی پای دختر ترمز زد.

دختره به پسره گفت خوش گذشت

ولی نمیتوانم تا اخر عمر پیاده باشم. بای

سوار ماشین شد و راننده گفت:

خانوم لطفا پیاده شید من راننده این آقا هستم.!

♥♥♥

خدایا!

بهم کمک کن فراموشش کنم . سخته نتونم باهاش حرف بزنم.

و فقط از دورا دور حرفاش رو ببینم. چرا دنیا اینطوریه

مگه چی میشد  من با او "دوتایی" حرف بزنیم.

این چه احساسیه که من دارم.

♥♥♥

همیشه بهت میگفتم: دلم میخواهد خوشحالت کنم

چه کنم که حالا دلیله خوشحالیت نبودن منه...

چه کنم تو با کس دیگه ای خوشحالی

منم موندم با خاطرات تو که فقط همینو گذاشتی برام

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 14 مهر 1394برچسب:,ساعت20:34توسط لیلی | |